محسن حاجیبابا، فرزند علیاصغر حاجیبابا، که کارش را ۴۵ سال پیش در کنار پدر و در صنایع خانوادگی آغاز کرده، میگوید: «امروز به عنوان یک کارآفرین با توجه به شرایط کشور احساس پشیمانی میکنم، چون نه بازار دارم و نه مورد حمایت قرار میگیرم.»
به گزارش اقتصادنیوز، محسن حاجی بابا که سالهاست در کنار پدر برای پیشرفت و توسعه صنعتی فعالیت میکند، معتقد است: «تولیدکننده دارای سرمایه زمینگیر است» و توضیح میدهد: «در حال حاضر من، پسرم و وراث پدرم امکان کندن و بردن کارخانههایمان را نداریم. این کارخانهها متعلق به این مملکت است، ما امانتدار آن هستیم و نمیتوانیم آن را برداریم و ببریم. در حالی که یک تاجر سرمایه سیال دارد و میتواند هر کالایی را به پول تبدیل کند.» حاجیبابا میپرسد: «در این شرایط اگر واحد تولیدی من ورشکسته شود، چه کسی از من حمایت میکند؟ چه کسی میگوید این آقا ۴۵ سال و پدرش ۷۲ سال کار کردهاند، کارخانه ساختهاند و هزاران خانواده از کنار آن نان خوردهاند؟ چگونه میتوان در این شرایط به کارآفرینی علاقه داشت؟»
هفتهنامه «تجارت فردا» به مناسبت ساخت فیلم «پنبه تا آتش» که بر اساس زندگی علیاصغر حاجیبابا پدر محسن حاجیبابا ساخته شده با این صنعتگر گفتوگویی داشته است. در ادامه میتوانید بخشهایی از مهمترین اظهارات حاجیبابا در این گفتوگو را بخوانید.
*بنیاد توسعه کارآفرینی زنان و جوانان ساخت فیلم از زندگی پدر من را با این هدف انجام داده که از نظر کارآفرینی الگویی را در ایران معرفی کند که کسب و کاری را آغاز کرده و آن کسب و کار توسط دو یا سه نسل بعد هم ادامه پیدا کرده است. یکی از مشکلات صنعت ما در ۶۰ سال اخیر این بوده که یک نسل صنعتی را ایجاد کرده، اما نسلهای بعدی آن را ادامه ندادهاند و آن نام و برند فراموش شده است. بنیاد کارآفرینی زنان و جوانان ۲۵ کارآفرین را برای ساخت فیلم انتخاب کرده است. فیلمهای مربوط به شش کارآفرین نیز ساخته شده است، اما به عنوان اولین خانواده به سراغ پدر من آمدهاند.
*من در دوره کاری خود از سال ۱۳۵۰ تا امروز، چندین دوره کاملاً متفاوت را از سر گذراندهام. در دوره قبل از انقلاب حمایتهای بیشتری از تولید میشد و فضا در عمل برای سرمایهگذاری مناسبتر بود. بعد از انقلاب در شعار حمایت از تولید زیاد شد، ولی عمل اندک بود. بعد از انقلاب در دوره هشت سال جنگ تحمیلی، مملکت درگیر جنگ بوده و درباره مسائل مربوط به آن دوره هیچکس از کسی انتظاری ندارد. در ۱۶ سال دوران سازندگی و اصلاحات تقریباً یک سیاست مشخص دنبال شد که به شکوفایی سالهای ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۵ رسید. از سال ۱۳۸۵ به بعد ناگهان سیستم عوض شد؛ سازمان مدیریت و برنامهریزی به عنوان مغز متفکر کشور منحل و همه چیز به یک نفر مربوط شد که منممنم و بگمبگم راه انداخته بود. در آغاز آن دولت، دو سه سال به دلیل ادامه داشتن همان کارهایی که در ۱۶ سال قبل از آن دوره انجام شده بود، تولید، اشتغال و صادرات در حال افزایش بود، اما ناگهان از سال ۱۳۸۷ افتی آغاز شد و تا سال ۱۳۹۲ ادامه پیدا کرد که عملاً اقتصاد ما را در مسیر نابودی قرار داد.
*در دوره چهارم یعنی دوره دولت یازدهم که با شعار حمایت از تولید و بخش خصوصی آغاز شد نیز ما با مسائلی مواجهیم. میدانیم دولت توانایی چندانی ندارد و وضعیت ما خوب نیست. اما با وجود این وضعیت اقداماتی میتوانست انجام شود که نشده است. مقایسه این دولت با دولتهای نهم و دهم منطقی نیست. باید وضعیت در این دولت با دولتهای نهم و دهم متفاوت باشد. اگرچه این دولت سالمتر از دولت قبل است و سعی کرده از افراد باتجربه استفاده کند، اما در اهداف اقتصادی خود چندان موفق نبوده و به اندازهای که شعار میداده، به بخش خصوصی بها نداده است.
*من در فیلم هم گفتم که امروز به عنوان یک کارآفرین با توجه به شرایط کشور احساس پشیمانی میکنم چون نه بازار دارم و نه مورد حمایت قرار میگیرم. در این شرایط باید بار مالیات را نیز تحمل کنم و با مسائلی هم که تامین اجتماعی تحت عنوان مشاغل سخت و زیانآور برایم ایجاد میکند، مواجه باشم. در حالی که باید کل سیستم و منابع کشور برای حمایت از تولید و اشتغال موجود بسیج شود، اما عملاً این اتفاق نمیافتد. متاسفانه بعضی از دولتمردان ما منکر بحرانی بودن وضعیت اقتصاد کشور هستند، اما پاک کردن صورت مساله واقعیت را عوض نمیکند. ما در شرایط بسیار خطرناک و بحرانی قرار داریم. همه ما در یک کشتی نشستهایم. اگر خدایناکرده اتفاقی بیفتد، همه ما از اصلاحطلبان، و اصولگرایان تا دلواپسان، کارآفرینان، تولیدکنندهها و کارگران آسیب خواهیم دید.
*در حال حاضر ما در شرکت فروآلیاژ ایران دو کوره از سه کوره را تعطیل کردهایم یعنی الان به جای ۶۰ هزار تن، حدود ۱۵ هزار تن تولید میکنیم و به احتمال قوی تا ۲۰ مردادماه کوره سوم را هم تعطیل میکنیم. به این دلیل که حدود ۶۵ میلیارد تومان از فولادیها طلبکار هستیم، بازار مصرف ندارد و صادراتی هم که انجام میدهیم کیلویی ۹۰۰ تومان ضرر به ما وارد میکند.
*تقریباً تمام کارخانههای ما هم افت تولید و هم افت فروش دارند و این بحران رکود تنها محدود به ما نیست، اما مساله این است که به غیر از آقای دکتر آخوندی، وزیر راه و شهرسازی، که اصرار میکنند شرایط بحرانی است، بقیه دولتمردان به جای روبهرو شدن با واقعیت و چارهاندیشی، صورت مساله را پاک میکنند.
*وضعیت ما از وضعیت کلی مملکت جدا نیست. صنایعی که وضعیتشان از وضعیت عمومی کشور جدا باشد نادر هستند. در حال حاضر من دورنمای روشنی نمیبینم و نظراتم را هم طی نامهای برای آقای دکتر روحانی فرستادهام و در متن آن نامه اعلام کردم با روش فعلی، ظرف دو تا سه سال آینده اقتصاد ایران نابود میشود. متاسفانه از زمان نگارش آن نامه تا الان همچنان واحدها رو به تعطیلی میروند، سیاستهای بانک مرکزی در جهت رکودزایی نیست و اقدامات با تاخیر انجام میشود.
*الان اختلاف نظر من با پدرم در این است که ایشان میگویند در هر شرایطی باید کارخانه ساخت و به این قضیه نگاهی ملی دارند.
*من معتقدم تولیدکننده دارای سرمایه زمینگیر است؛ یعنی در حال حاضر من، پسرم و وراث پدرم امکان کندن و بردن کارخانههایمان را نداریم. این کارخانهها متعلق به این مملکت است، ما امانتدار آن هستیم و نمیتوانیم آن را برداریم و ببریم. در حالی که یک تاجر سرمایه سیال دارد و میتواند هر کالایی را به پول تبدیل کند. اگر پول نقد یا کالای قابل فروشی داشته باشیم، هر کاری بخواهیم میتوانیم بکنیم و حتی میتوانیم پولمان را به خارج از کشور منتقل کنیم، اما واحدی که دارد فروسیلیس تولید میکند نمیتواند آهن تولید کند، یا به عنوان مثال نساجی نمیتواند فولاد تولید کند. پس کسی که در این مملکت با خون دل کارخانه میسازد، با عرق ملی، وطنی و مذهبی کار کرده، عملاً سرمایهاش را در زمین گذاشته و دیگر امکان تغییر آن را ندارد. آیا چنین سرمایهگذاری نباید مورد حمایت قرار گیرد؟
*امروز این واحدهایی که در نقاط مختلف کشور ایجاد کردهایم و چندین هزار خانواده را در سراسر کشور تغذیه میکنند، چگونه مورد حمایت قرار میگیرند؟ کارآفرین هم تا یک جایی عرق ملی دارد. یکی از اقدامات ما در اتاق بازرگانی اصلاح قانون ورشکستگی در ایران است. در ایران وقتی گفته میشود کسی ورشکسته شده انگار مجرم است. در اقتصادهای پیشرفته چیزی به نام ورشکستگی وجود ندارد. ورشکستگی یعنی توقف، تجدید قوا و ورود مجدد به چرخه کار. در ایران ورشکستگی یعنی نابودی و فقر. در این شرایط اگر واحد تولیدی من ورشکسته شود، چه کسی از من حمایت میکند؟ چه کسی میگوید این آقا ۴۵ سال و پدرش ۷۲ سال کار کردهاند، کارخانه ساختهاند و هزاران خانواده از کنار آن نان خوردهاند؟ چگونه میتوان در این شرایط به کارآفرینی علاقه داشت؟ اما پدر من میگوید من تا زندهام کار میکنم، تولید میکنم و کارخانه میسازم.