کوثری میگوید: همهٔ ناشران بخصوص ناشر خصوصی، سهم رانت خود را به شیوههای گوناگون دریافت میکنند. در دو دههای که سوبسیت داده میشود کدام ناشران از طریق مابهالتفاوت قیمت کاغذ؛ ساختمان و خانه ساختند؛ بنظرم بخش خصوصی. بخش خصوصی همیشه غر میزند اما اینکه میگوید من از مواهب دولتی استفاده نمیکنم، درست نیست. معتقدم ارشاد به ناشر دولتی سخت میگیرد.
صنعت نشر و تولیدات کتاب و آثار ادبیات در ایران طی دهههای اخیر فراز و فرودهای تاثیرگذاری را از سر گذرانده و جایگاه فعلی این صنعت و آینده آن با سوالات گوناگونی مواجه است. ازجمله اینکه آیا در شرایطی که تیراژ کتابها به زیر ۵۰۰ نسخه رسیده، میتوان از صنعتی به نام صنعت نشر صحبت کرد؟ چرا به نظر میرسد کتاب در جامعه ایران به حاشیه رانده شده و چرا به نظر میرسد تولید ادبی چشمگیری در این سالها شاهد نبودهایم؟ نقش عدم ثبات سیاتگذاریهای فرهنگی و رسانههایی مثل تلویزیون در رسیدن به چنین شرایطی برای صتعت نشر کجاست؟ با وجود زمزمههایی که از واگذاری ممیزی به ناشران شنیده میشود، آیا میتوان امید داشت روزی ارشاد بخواهد ممیزی ادبیات را به ناشران واگذار کند؟ موضع ناشران خصوصی و دولتی در قبال این واگذاری چست؟
مسعود کوثری (مدیرعامل انتشارات علمی و فرهنگی) و از پژوهشگران حوزه ارتباطات، فرهنگ، موسیقی و توسعه و استادیار و مدیر گروه ارتباطات اجتماعی دانشگاه تهران در گفتوگو با خبرگزاری کار ایران (ایلنا) به این سوالات پاسخ داده است.
امروزه وضعیت نشر به گونهای است که شاهد تیراژ کتاب با صد و دویست نسخه هستیم. آیا میتوان اسم این وضعیت را «صنعت نشر» گذاشت؟
به نظرم ما دچار یک وضع انتقالی خیلی سخت هستیم. در این وضع انتقالی نه توانستیم شیوهٔ دیجیتال را بر تولید محدود کتاب پیگیری کنیم و نه به آن تیراژ بالا برسیم که کتاب سودزا باشد. در یک حالت میانه گیر کردهایم و باید برای این امر فکری کنیم. این وضعیتی نیست که بتوان اسم آن را صنعت گذاشت.
چاپ صدتایی و دویست تایی به صورت معدود؛ باید تعریف خاص خود را داشته باشد. این تعداد باید برای نسخ ادبی و تاریخیای که خوانندهٔ عامی ندارد و ضروری هم نیست که ما در تیراژ دو هزار تا بزنیم؛ باشد. اما در برخی از مواقع این تیراژ دوهزار تا کم است و باید رشد پیدا کند و نشان دهندهٔ سطح مطالعهٔ جامعه باشد.
صنعت نشر، یک صنعت هیبریدی میشود. صنعتی که ترکیبی از دیجیتال و کاغذی، همراه با هم خواهد بود.
ضروری نیست که همه شرح مثنوی شش جلدی را بخوانند ولی برخی از کتابها مثل شیوههای مواجه با سرطان، باید ده هزار نسخه حداقل تیراژ بخورد. چون با مسائل روز جامعه سروکار دارد. یا رمان باید در ایران تیراژ خوبی داشته باشد. اگر ما در اینجا کاستی داشه باشیم، اشکال از ماست.
صنعت نشر، یک صنعت هیبریدی میشود. صنعتی که ترکیبی از دیجیتال و کاغذی، همراه با هم خواهد بود. این صنعت، صنعتی چندگانه است که هرکدام باید یک بخش از بازار را به عهده داشته باشند و ضرورتاً تیراژها میتواند مساوی نباشد. ما شاید در کتب دانشگاهی به سمت آیپدها برویم و ضرورتی نباشد که در این زمینه چاپ کنیم اما در کتاب کودکان قطعاً باید چاپ داشته باشیم. در رمان و بسیاری از کتابها، لذت و آشنایی با کتاب، از طریق کتاب کاغذی امکان پذیر است و این نمیتواند دیجیتال باشد. باید این ترکیب را در نظر بگیریم. باید بدانیم که کجا روی دیجیتال عمل کنیم، کجا روی چاپ محدود و در کدام قسمت چاپ در تیراژ بالا را مد نظر قرار دهیم.
دههٔ چهل و پنجاه تیراژ کتاب بالا بود این در حالی است که از این تعداد از دانشجو خبری نبود. کتاب آنقدر به حاشیه رفته که سیاستمداران، رسانهها و مردم دربارهٔ آن حرفی نمیزنند. به حاشیه رفتن کتاب تا چه حد میتواند خطرناک باشد؟
این اتفاق از یک وجه بحران جهانی است. قطعاً در جهان هم یک سطحی از این مسئله وجود دارد. به دلیل اینکه حاشیهٔ سود کتاب پایین است و تنها در تیراژهای بزرگ، این سود میتواند قابل توجه باشد، بنابراین بحران در جهان وجود دارد. مثلاً حاشیهٔ سود همهٔ صنایع در جهان ممکن است سی درصد باشد اما حاشیهٔ سود کتاب پانزده تا بیست درصد است که این سود باید تقسیم شود بین ناشر، موزع و کتابفروش. این سه رأس میخواهند از یک سود ناچیز استفاده کنند و نکتهٔ اصلی این است که کتابفروشی در شهرهای بزرگ به دلیل اجارههای سنگین به دلیل حاشیهٔ سود پایین کتاب تأمین نمیشود. پس کتابفروش مجبور است جنس دیگری بفروشد. یعنی اگر یک مغازه را در یک شهر بزرگ اجاره میکند ماهی پنج میلیون تومان؛ باید جنسی بفروشد که بتواند این اجاره را بپردازد. بنابراین عملاً دنبال کتاب نمیرود در واقع میتوان گفت که کتاب همچنان مشتری دارد اما به دلیل اینکه حلقههای واسط سودی از آن نمیبرند، تمایلی ندارند که روی این حوزه سرمایهگذاری کنند. درنهایت در کنار کتاب لوازمالتحریر میفروشند.
میخواهم بگویم اینکه بازار کتاب نمیچرخد فقط به دلیل تقاضای پایین نیست. تقاضا یک بخش است و بخش دیگر اینکه صنعت برای حلقههای واسط، سود زیادی ندارد و فرد میگوید اگر من همین پول را در بانک بگذارم، سود بیشتری دارد. بنابراین این مسئله دچار یک دور باطل شده و دایم در دور باطل بودن به تضعیف منجر میشود.
ناشران و تعداد زیاد کتابهای به درد نخور، به قدری است که معلوم نیست جنس خوب و بد چیست و یکی از مسائلی که حوزهٔ نشر را دچار آشفتگی میکند، همین موضوع است.
این به نظرم مشکلی است که در ایران وجود دارد و البته وضعیت سوبسیت در سالهای گذشته این بازار را آشفتهتر کرده. نه تنها به حل آن کمک نکرده بلکه سبب شده ناشرین زیادی به وجود بیایند که همه از دولت متوقعاند، منتظر سوبسیت و خرید از سوی ارشاد و کتابخانهها هستند و رقابت واقعی وجود ندارد. اگر بپذیریم که کتاب وارد بازار آزار شود، باید یک رقابت واقعی وجود داشته باشد.
ناشران و تعداد زیاد کتابهای به درد نخور، به قدری است که معلوم نیست جنس خوب و بد چیست و یکی از مسائلی که حوزهٔ نشر را دچار آشفتگی میکند، همین موضوع است. به نظرم در ایران باید فکر جدی برایش کرد. اما این به معنی پایین بودن تقاضا نیست. در خیلی از شهرهای ما، کتاب به دست مخاطب نمیرسد. در شهرهای کوچک فروشگاههای بزرگ کتاب در حال شکلگیری است. فروشگاهی که ترکیبی از کتاب و اجناس فرهنگی است. این شیوه میتواند جواب بدهد و سرمایه را بازگرداند و سودزا باشد و در کنارش کتاب نیز فروش خواهد رفت. با مغازههای کوچک دیگر این صنعت جواب نخواهد داد. در شهرهای بزرگ از یک دهه پیش شروع شده که ما باید کتابفروشی بزرگ داشته باشیم و این کتابفروشی در کنار محصولات فرهنگی دیگر فروش داشته باشد.
با تغییر دولتها، سیاستهایی اجرایی میشود که هر دوره با دورهٔ قبل فرق دارد و عملا ما نمیتوانیم یک برنامهٔ مشخص را در حوزه فرهنگی و کتاب دنبال کنیم. این مسئله چقدر میتواند روی کتابخوانی، تیراژ کتاب و حتی اقتصاد نشر ما تاثیرگذار باشد؟
به نظرم بحث تنها به سیاستگذاری برنمیگردد بلکه به تأثیر غیرمستقیم مربوط میشود. وقتی جامعه حالش خوب است کتاب میخواند. جامعهٔ ما در این سالها دچار سرگشتگیِ عجیب است و حال خوبی ندارد و به همین دلیل میلی به کتاب ندارد. این سرگشتگی نتیجهٔ خیلی از چیزهای دیگر است که ممکن است روی تقاضا اثر بگذارد و ممکن است سیاستهای کتاب، در وزارت ارشاد دو سه دولت، هیچ فرق جدی با هم نداشته باشد اما ممکن است آن جامعه دچار سرگشتگی باشد و خیلی به دنبال کتاب نمیرود. باید به این توجه کرد که چرا حال جامعهٔ ما خوب نیست؟ چون وقتی حالمان خوب باشد، رمان میخوانیم.
جامعهٔ امیدوار کتاب میخواند و میخواهد علاوه بر مسائل روزمره دربارهٔ چیزهای دیگر هم بداند.
جامعهٔ امیدوار کتاب میخواند و میخواهد علاوه بر مسائل روزمره دربارهٔ چیزهای دیگر هم بداند. عمق بینش و وسعت دید به خودش بدهد و کمی ماجراجوییهای فکری بکند. این ماجراجوییها از بین رفته و باید این را در جامعه ایجاد کرد. اگر ماجرجویی به وجود بیاید، آن تقاضا برای کتاب به وجود میآید. ربطی به قیمت کتاب ندارد. کتاب ارزان هم فروش نمیرود چون حالِ جامعه مناسب نیست و سرگشتگی وجود دارد.
جوانان پاسخ خود را از کتاب نمیگیرند. به نظرم این سوال باید در جامعه به وجود بیاید. کشور ما به کتاب برخواهد گشت. من شک ندارم. اما این مستلزم یک مقدار تغییرات در جامعهٔ ماست. جامعهای که سرحال باشد، جامعهای که پرسشگر باشد و سرگشته نباشد به کتاب برمیگردد.
در تمام این سالها بحثهایی درباره اینکه ناشران دولتی پشتوانه بیشتری نسبت به خصویها دارند و گاهی در رابطه با ممیزیها و دریافت مجوز نیز ارشاد با انعطاف بیشتری با آنها برخورد میکند؛ مطرح بوده. حال از واگذاری ممیزی به ناشران چیزهایی به گوش میرسد. ارزیابی شما چیست؟
ناشران خصوصی میگویند ما با این مسئله موافق نیستیم. اگر وظیفهٔ سنگینی است نباید ناشران خصوصی از این مسئله ناراحت باشند.
معتقدم ناشر خصوصی در ایران وجود ندارد. همهٔ ناشران، به خصوص ناشر خصوصی، سهم رانت خود را به شیوههای گوناگون از طریق مختلف دریافت میکنند بنابراین ناشری که واقعا خصوصی باشد نداریم. همهٔ ناشران موفقی هم که الان هستند به نحوی آن رانت را از یک مسیری میگیرند. زمانی از طریق پول کاغذ میگرفتند یعنی ما به التفاوت کاغذ سوبسیتی با بازار. بررسی کنید در دو دههای که سوبسیت داده میشود کدام ناشران از طریق ما به التفاوت قیمت کاغذ ساختمان و خانه ساختند؟ به نظرم بخش خصوصی. الان هم به نظرم به همین شکل است. بخش خصوصی همیشه غر میزند اما اینکه میگوید من از مواهب دولتی استفاده نمیکنم، گزارش درستی نیست.
همهٔ ناشران، به خصوص ناشر خصوصی، سهم رانت خود را به شیوههای گوناگون از طریق مختلف دریافت میکنند و بنابراین واقعا ناشری که خصوصی باشد نداریم.
ما در انتشارات، دو دور کتابها را میخوانیم. یعنی کتابهایی که ترجمه و تألیف میشود، یک دوره در دورهٔ ویرایش با مارکر علامت زده میشود که کدام بخشها مسئله دارند و با خطوط جمهوری اسلامی زاویه دارند. اینجا اصلاح میشوند. یکبار هم توسط مدیران خوانده میشوند. بنابراین پیش از رفتن به ارشاد، یک کار ممیزی در آن اتفاق میافتد ولی ناشر خصوصی ترجیح میدهد که این را به ارشاد بدهد و اگر این مسئله از دست ارشاد در رفت، او خوشحال باشد که کتابی دارد با ممیزی کمتر. طبیعی است که اینجا احتمال گیر افتادن هم هست.
حتی ما نمونههایی داریم که متأسفانه به دلایلی مورد توجه هم در سیستم ممیزی قرار نگرفته و مجبور شدند بعدها کتاب را خمیر کنند. این اتفاقات زیاد میافتد. در واقع ناشر خصوصی از این مسئله بهره میبرد.
من معتقدم وزارت ارشاد به ناشران دولتی سختتر میگیرد. از این جهت که بسیاری از نویسندگان و شعرا را ما نمیتوانیم کتابهایشان را چاپ کنیم اما آنها به راحتی میتوانند چاپ کنند. کتاب صادق هدایت، کتاب فروغ فرخزاد را در ایران چه کسانی چاپ میکنند؟ اینها همه نشر خصوصی هستند. که اتفاقاً کتابهای پرفروشی هستند و اتفاقاً ناشر دولتی از اینها بیبهره است. مدیر ناشر دولتی باید روی یک بند نازک راه برود که به اینطرف و آنطرف برنخورد و کار سختتر است.
معاونت فرهنگی میگوید واگذاری ممیزی به ناشران ادبیات در مرحلهٔ آخر انجام میشود. به نظرتان اساسا میتوان امید داشت که روزی ارشاد بخواهد ممیزی ادبیات را به خود ناشران واگذار کند؟
به نظرم خیلی دشوار است. اینکه این کار توسط ناشران انجام شود خیلی خوب است چون واقعا باعث میشود حجم زیادی از کارها از بین برود و بودجهٔ زیادی صرفهجویی شود. حداقل زمانی که یک کتاب در وزارت ارشاد خوانده و جواب داده میشود یک ماه است و در برخی کتابها چند ماه است. این زمانها و بودجهای که صرف ارزیابی کتابها میشود، صرفهجویی است.
این راه خوبی است اما برای اجرایی کردن آن باید دقت کنیم. اولاً باید مرحلهای باشد و دوم باید آییننامهٔ مشروح این کار به بحث گذاشته شود و ناشر نظرات خود را بدهد و ملاحظه شود و بعد شیوههای حقوقی رسیدگی به مشکلات بررسی شود.
فرض کنید ناشری به دلیلی که ممیزی به او واگذار شده یک کتاب را چاپ کرده. اگر کسی شکایتی داشته باشد، نحوهٔ این شکایت به چه صورت است؟ چه چیز جرم تلقی میشود و میزان مجازات این جرم چقدر خواهد بود؟ اینها مسائلی است که میتواند در آینده خود وزارت ارشاد را هم زمینگیر کند و ممکن است حجم زیادی از پروندهها به وجود بیاید که سالها طول بکشد و حل نشود و همچنان بازبماند. به نظرم باید با حوصلهٔ بیشتر به صورت تدریجی با آییننامهٔ مشروح و با تعیین هیئت داوری و رویههای حقوقی مشخص انجام شود. به نظرم این قسمت کار هنوز روشن نشده، حداقل برای ناشران روشن نیست. روشن شدن این موضوع کمک میکند به استقبال ناشران. در حال حاضر ترس بیشتر است تا اقبال. ضمن اینکه به هرحال ناشران خصوصی این وظیفه را به دوش ارشاد انداختهاند و نمیخواهند قبول مسئولیت کنند. وقتی مجبور شوند مسئولیت کتاب را خودشان بپذیرند، تازه شرایط مشابه به وجود خواهد آمد. طرح خوب است اما رویههای حقوقی آن باید آشکار شود.
واگذاری ممیزی به ناشران باید با حوصلهٔ بیشتر به صورت تدریجی با آییننامهٔ مشروح و با تعیین هیئت داوری و رویههای حقوقی مشخص انجام شود.
سطح سلیقهٔ جامعه به شدت کاهش یافته و این امر در مضامین اشعار مبتذل موسیقی پاپ و نوع کتابها در کتابفروشیها با فرم داستانی، یا در قالب شعر سپید و کلاسیک عرضه میشود. مضامین همان است و تنها فرم تغییر میکند. به نظر میرسد چیز جدیدی تولید نمیشود و احتمالا ما دیگر نمیتوانیم حسین منزوی، نادر نادرپور یا فروغ فرخزاد داشته باشیم. در این شرایط باید ازچه کسی گلهمند بود؟
در کل دنیا سلیقهها به سمت پاپیولازیزه و مردم پسند شدن سوق میکند و شما رد پای آن را در سینما و موسیقی میبینید. اما اینکه چرا از این سطح در ایران برخوردار نیستند به چند دلیل است. یکی اینکه فرآیند نقد در ایران جدی نیست و متأسفانه نهاد نقد در ایران چون تقویت نشده است، هرکسی هرکاری دلش بخواهد میکند و اگر نقدی هم شود این را دال بر دشمنی میگیرند. یعنی نقد مساوی است با دشمنی ورزیدن. اتفاقاً بعضیها خوشحال میشوند و میگویند این کتاب حتماً خیلی مهم است که نقد شده. در صورتی که اینطور نیست.
به نظرم در دنیای خارج از ایران، کارها حتی کارهای مردم پسند هم از یک سطحی برخوردار است چون آن نهادِ نقد، کارش را جدی و منصفانه انجام میدهد و همه میپذیرند که این کار انجام میشود. حتی ادیتورها در نشرها وظیفهٔ خیلی جدی دارند و نویسندگان گهگاه میترسند که کارشان دست ادیتور بیفتد. ادیتور میگوید که این فصل اضافی است و باید حذف شود. البته کار حرفهای میکنند و قدرت و نفوذ هم دارند.
نهاد نقد حتی در دوران گذشته هم میان بزرگان ما ضعیف بوده و معمولاً به دشمنی و غیر منصفانه بودن متهم بوده. این نهاد باید در ایران شکل بگیرد و طبیعتاً باعث میشود کارهایی که از حداقل استاندارد برخوردار نیستند میشود.
سرگشتگی و بیقانونی در صنعت نشر وجود دارد. ناشرانی که سابقهٔ چندانی ندارند از این فضا استفاده میکنند و آثار تقلبی را به بازار بدهند تا معلوم نباشد که کدام اثر خوب و کدام بد است.
در دنیای خارج از ایران، کارها حتی کارهای مردم پسند هم از یک سطحی برخوردار است چون نهادِ نقد، کارش را جدی و منصفانه انجام میدهد و همه میپذیرند که این کار انجام میشود.
گفتگو دربارهٔ کتابها در ایران کم است. طبیعتاً اینکه افراد کارشان صیقل بخورد و نقد شود در ایران اتفاق نمیافتد و این باعث میشود بخش اعظمی از کارها قابلیت نداشته باشد.
نکتهٔ بعدی ژست روشنفکری است که در ایران غالب است. یعنی کالا را به نام ژست روشنفکری دارند میفروشند و این بسیار بد است. چرا که بسیاری از این کالاهایی که با ژست روشنفکری عرضه میشوند، حداقلها را ندارند چون با یک ژستی ارائه میشود و تقابلی ایجاد میکند در واقع به اسم آن تقابل فروش میرود و این اشتباه است و باعث فریب مردم و مخاطب میشود. این چیزیست که متأسفانه در ایران وجود دارد.
در ایران عادت کردیم بگوییم که دیگری را قبول نداریم و از این طریق کالای خودمان را بفروشیم. مثلاً میگویند شعر این نسل را قبول ندارم، چون قبول ندارم کار من مهم است. این به عنوان شعار اصلی تلقی میشود.
نکتهٔ آخر برمیگردد به اینکه نسل جوان موضوعات خوبی برای اندیشیدن دارد اما دچار سرگشتی است. به این دلیل اینکه شما تمهای خیانت یا سرگشتگی در زندگی یا پوچی را در شعر و ادبیات، طراحی و حتی در فیلمها تجربی که ساخته میشود، کاملاً مشاهده میکنید.
در گذشته هنرمندان ما یک دوره تجربیات خود را طی میکردند و به سطحی از پختگی و از نهادهای نقد عبور میکردند و ما در آثارشان یک عمق میبینیم. این با شرایط فعلی فاصله دارد و باید روزگاری برگردیم و این فاصله را پرکنیم.
چقدر رسانه در اینکه امروز اکثر آثار ادبی که منتشر میشود، از سطح استاندارد بسیار پایینتر هستند؛ مقصر است؟
آنچه ایجاد مشکل میکند این است که ما نمایش خیلی چیزها را در ایران میدهیم. رسانههای دولتی و غیر دولتی دارند نمایش ترویج کتابخوانی میدهند. این سطح از کار یک نوع نمایش است و حتی نمایش سلیقه سازی است. سطح کارهایی که ما در رسانهها میبینیم سطح مقبولی نیست. یعنی نگاه کنید به نقد کتابهایی که در روزنامهها زده میشود. برنامههایی که برای معرفی کتاب در تلویزیون اتفاق میافتد سطح مقبولی ندارند بنابراین این برنامهها نمیتوانند ذائقه بسازند و بیشتر یک شوآف سلیقهسازی است. شما در روزنامههای مختلف نمیبینید که نحوهٔ برخورد مناسبی با کتاب وجود باشد. مسئولین معرفی کتابها در روزنامهها گهگاه حتی خودشان کتاب را نمیخوانند و معرفی را از ناشر میگیرند و این قطعاً نمیتواند انتقال دهنده باشد.
رسانههای دولتی و غیر دولتی دارند نمایش ترویج کتابخوانی میدهند. این سطح از کار یک نوع نمایش است و حتی نمایش سلیقه سازی است.
ما فکر میکنیم کتاب در روزنامهها معرفی میشود اما به واقع کتاب را میکُشد. فقط صفحات پراست و ظاهراً تبلیغ کتاب است. اما نه تبلیغ است و نه نقد درست. در صدا و سیما تبلیغات واقعاً شوقبرانگیز و ذائقه ساز نیست و همچنین انجمنها و گروههای گفتگو گهگاه میتوانند نقش بزرگتری بازی کنند در اینکه یک کتاب مطرح شود و مورد بحث قرار گیرد.
گفتگو دربارهٔ کتابها بسیار کم است و رسانهها عملاً نقشی در معرفی کتاب ندارند. همچنین رسانهها گزینشی عمل میکنند. ما کتابهایی را معرفی میکنیم که مردم دوست ندارند و مردم کتابهایی میخوانند که ما دوست نداریم. بنابراین این دو مورد با هم خیلی تماسی پیدا نمیکنند و سطح پوشش ندارند این اتفاقی است که در رسانهها میافتد و چند سالی است که کارها خیلی باسمهای و سطحی و به جهت رفع تکلیف پیش میرود.
در این شرایط چه باید کرد؟
آدم حرفهای در هیچ سطحی نداریم. همه به دنبال کاری هستند که به یک درآمد و حقوقی منجر شود و این کار دائم تکرار میشود. در روزنامهها این کار به خبرنگاریِ تلفنی منجر شده. این به نظرم مسئلهای است که همهٔ جامعهٔ ما گرفتار آن شده. نمایش ترویج کتاب را بازی میکنیم ولی در واقع خبری نیست و هیچ چیزی از عمق برخوردار نیست و یک لایهٔ سطحی از همه چیز وجود دارد کما اینکه یواش یواش مسئلهٔ سیاست هم تبدیل به یک چنین چیز پوکی میشود. ما دچار این پوکیِ مطلب شدهایم در صورتی که اگر برگردید به روزنامههای گذشته نگاه کنید، با هر جهتگیری، دارای عمق است و با یک جستجو و حوصله نوشته شده.
باید روزنامهنگاریِ کتاب را وارد دور جدیدی کرد. منظورم از ژورنالیسم کتاب، ژورنالیسمی است که فقط مربوط به مطبوعات نیست بلکه ژورنالیسم تلوزیون و رادیوی کتاب هم باید اصلاح شود.
متأسفانه این وجود ندارد و اثری هم ندارد. با کشانده شدن مسائل به سایتهای تلگرام، آن رسانهها هم از اعتبار افتادهاند. اینکه چه چیز در تلگرام مطرح باشد، کتاب قابل خواندن میشود و توجهی به رسانههای رسمی نمیشود. به نظرم باید روزنامهنگاریِ کتاب را وارد دور جدیدی کرد. منظورم از ژورنالیسم کتاب، ژورنالیسمی است که فقط مربوط به مطبوعات نیست بلکه ژورنالیسم تلوزیون و رادیوی کتاب هم باید اصلاح شود و با آدمهای حرفهای و با حوصله و دقت این کار انجام شود. فکر میکنم در حال حاضر همهچیز باسمهای است.
ما باید زنجیرهای قابل اعتماد ایجاد کنیم. کتابی که رسانه توصیه میکند به خواننده باید از یک سطحی برخوردار باشد. باید کار را کوچکتر کرده و تعداد حلقهها را بیشتر کنیم. این راهی است که میتوان با آن سرعت مواجه شد و کیفیت کار از بین نرود اما اگر این حلقهها نباشد باعث میشود کارهای غلط ترویج شود. اطلاعاتی را میچرخانیم که غلط است و به اشتباه میاندازد مخاطب را و هرگز آن راستی آزمایی مسئله نمیشود.
گفتوگو: نوا ذاکری